جدول جو
جدول جو

معنی کناره گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

کناره گرفتن
کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
کناره گرفتن
(بَ کَ دَ)
دوری کردن. اعتزال. دوری جستن. انزوا گزیدن. دوری گرفتن:
کناره گیر از او کاین سوار تازانست
کسی کناره نگیرد سوار تازان را.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 9).
گر دوستیت جرم است آن جرم کرده آمد
از بهر این نگیرند از دوستان کناره.
رفیع مروزی.
گفت چرا بت می پرستید و بتان را خدا می دانید و از آفریدگار خویش کناره می گیرید. (قصص الانبیاء ص 133).
تقدیر در این میانم انداخت
هر چند کناره می گرفتم.
سعدی.
متوقع که در کنارش گیرم، کناره گرفتم. (گلستان سعدی کلیات چ مصفا ص 92).
فخرالدوله از ایشان کناره گرفت و دوری جست. (تاریخ قم ص 8)
لغت نامه دهخدا
کناره گرفتن
دوری کردن اعتزال
تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
عزلت گزیدن
تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ / خِ رِ مَ دَ گُ تَ)
شیره کشیدن. عصاره کشیدن. افشردن چیزی را تا عصارۀ آن خارج شود
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ / تِ تَ)
اعتزال جستن. عزلت گزیدن. (یادداشت مؤلف). کرانه کردن. کرانه جستن:
چون دشمنان کرانه گرفتی ز دوستان
تا قول دوستان من اندر تو گشت راست.
فرخی.
زین جفته خوری کرانه گیرد
با جفت خود آشیانه گیرد.
نظامی.
عاقل که می مغانه گیرد
از زحمت خود کرانه گیرد.
نظامی.
رجوع به کرانه کردن و کرانه جستن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ دَ)
کنار جستن. (آنندراج). دوری کردن. کناره گرفتن:
ز پیوند یاری چه گیری کنار
که سروت بود پیش و مه در کنار.
اسدی.
مگذار کز کنار تو گیرد دمی کنار.
سوزنی.
رجوع به کناره گرفتن شود، چسبانیدن کسی را بخود از یکسوی بدن با افکندن یک دست به گردن یا پشت او. با یک دست کسی را به خود دوسانیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آغوش گرفتن. بغل کردن. این ترکیب بیشتر با پیشوندهای در و اندر و جز اینها آید:
فرودآمد آنگه بشد پیش طوس
کنارش گرفت و برش داد بوس.
فردوسی.
کنون من کرا گیرم اندر کنار
که خواهد بدن مر مرا غمگسار.
فردوسی.
پدر با پسر یکدگررا کنار
گرفتند کرده غم از دل کنار.
اسدی.
دهد دست و سر بوس گل را سمن
چو گیرد سمن را گل اندر کنار.
ناصرخسرو.
گرفتم در کنارش روزگاری
کنون شاید کزو گیرم کناری.
ناصرخسرو.
من خفته ز جهل و او همی برد
با ناز گرفته در کنارم.
ناصرخسرو.
یعقوب و یوسف یکدیگر را کنار گرفتند. (قصص الانبیاء ص 85). رحیمه برجست در کنارش گرفت و شادی کرد. (قصص الانبیاء ص 140).
گه وداع بت من مرا کنار گرفت
بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت.
مسعودسعد.
زان ترا خاک در کنار گرفت
که چو تو شاه در کنار نداشت.
مسعودسعد.
عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ
که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد.
ظهیرالدین فاریابی.
خوش بر کنار گیر و نشان بر کنارخویش
مگذار کز کنارتو گیرد دمی کنار.
سوزنی.
امین گفت زنهار پشت من به کنار گیر ساعتی که سرما یافته ام. (مجمل التواریخ و القصص). عایشه پشت وی (پیغمبر (ص)) را در کنار گرفت. (مجمل التوارخ والقصص).
دیدمردی آنچنانش زارزار
آمد و بگرفت زودش در کنار.
مولوی.
سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت. (گلستان چ یوسفی ص 60).
مگر آن ماه را که دلبر تست
امشب اندر کنار گیری چست.
سعدی.
بامدادان به حکم تبرک دستاری از سر و دیناری از کمر بگشادم و پیش مغنی بنهادم و در کنارش گرفتم و بسی شکر گفتم. (گلستان). رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم، کناره گرفتم. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه گرفتن
تصویر پناه گرفتن
پناهیدن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاره گرفتن
تصویر عصاره گرفتن
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنار گرفتن
تصویر کنار گرفتن
گوشه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنار گرفتن
تصویر کنار گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
در آغوش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانه گرفتن
تصویر کرانه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کناره گیری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
الاتّصال
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
Dial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
לחייג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
نمبر ملانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
ফোন ডায়াল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
หมุนหมายเลข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
kupiga simu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
çevirmek (telefon)
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
ダイヤルする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
डायल करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
전화하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
wybierać numer
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
набирати номер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
набирать номер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی